شماره ٤٧٨: آن را که سر و کارى با چون تو نگار افتد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
آن را که سر و کارى با چون تو نگار افتد
سر پيش تو دربا زد چون کار به کار افتد
سنگ است نه دل کو را با زلف تو افتد خويش
بس طرفه بود سنگى کو بر سر مار افتد
افتد چو تو برخيزى در پاى تو صد عاشق
زين جمله چه برخيزد، با آنکه هزار افتد
جان خاک شود زين غم کز زلف تو وامانده
گل خشک شود برجا گر ياد بهار افتد
صد گريه کند مردم تا تو به کنار آيى
صد موج زند دريا تا در به کنار افتد
از ناوک مژگانت افغان نکنم هرگز
گه گه گذر بلبل هم بر سر خار افتد
القصه برآوردى گردى ز دل خسرو
هم ديده نمى خواهد کش با تو غبار افتد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید