شماره ٤٧٦: آن دل به چه کار آيد کان خانه تو نبود

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
آن دل به چه کار آيد کان خانه تو نبود
وان موى چه بندد دل، گر شانه تو نبود
آنکو سر تو دارد، پس از سر خود ترسد
ديوانه خود باشد، ديوانه تو نبود
خواب اجلم گيرد از غايت بيخوابى
گر مونس من هر شب افسانه تو نبود
محروم ترين مرغم، خال لب خود بنما
حسرت نخورم باري، گر دانه تو نبود
از سينه برون کردم آتش زده جان خود
تا سوخته دردى همخانه تو نبود
از شعله چه ترساني، اى شمع دل، ار جانم
دوزخ نکند لقمه، پروانه تو نبود
ديوانه بقا ندهد ده روزه برات جان
گر خسرو مسکين را پروانه تو نبود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید