شماره ٤٧١: دل باز به جوش آمد، جانان که مى آيد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
دل باز به جوش آمد، جانان که مى آيد
بيمار به هوش آمد، در مان که مى آيد
وه جان کسان هر سو، صد قلب روان از پس
خوانيش چنين لشکر، سلطان که مى آيد
اى دل، تو نمى گفتى کاينک ز پى مردن
اسباب مهيا کن آن جان که مى آيد
زان خال و خط مشکين با جمله بلا ديدم
اين آيت رحمت بين در شان که مى آيد
اى ترک، مگو آخر بهر دل مسکينى
کز سوى تو بر جانم پيکان که مى آيد
خود نامه خويش آورد از بهر قصاص من
سر خاک ره قاصد فرمان که مى آيد
سيل مژه را رخنه انباشه شد، يارب
کان آب به چشم من تازان که مى آيد
خسرو به رهش بارى قربان شد و بريان هم
تا باز ببين کان هم مهمان که مى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید