شماره ٤٥٣: چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد کى ماند

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد کى ماند
غم هجران ز حد بيرون، درونم شاد کى ماند
مکن عيب، ار بنالد جان چو نقد تن همه بردى
کسى کش خانه غارت گشت بى فرياد کى ماند
ملامت بيهده ست آزادگان را بر سر کويت
کسى کان روى بيند از بلا آزاد کى ماند
دلى دارى که دردى نازموده ست از بلا هرگز
من ار چه درد خود گويم، بران دل ياد کى ماند
خرابى هاست بر جان من از دست خيال تو
چو سلطان تيغ کين برداشت، ملک آباد کى ماند
در آن دم کز کرشمه ناز در سر مى کند شيرين
صبورى در دل شوريده فرهاد کى ماند
به قلاشى و رسوايى چه جاى طعن بر خسرو؟
چو عشق افتاد در سر، عقل را بنياد کى ماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید