شماره ٣٣٧: کجاست دل که غمت را نهان تواند داشت

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
کجاست دل که غمت را نهان تواند داشت
به صبر کوشد و خود را بر آن تواند داشت
به کام دشمنم از هجر و دوستى نه که او
دلى به سوى من ناتوان تواند داشت
کشيد خصم تو تيغ و مرا شفيعى نه
که دست مصلحتى در ميان تواند داشت
ببرد دزد غم دل که يار خواب آلود
چگونه پاس دل دوستان تواند داشت
خراب چشم خودم وين نه آن مى است که چشم
شراب خوار مرا ميهمان تواند داشت
بسوزم و نزنم دم که نيست همدردى
که راز سوخته اى را نهان تواند داشت
همى کشند که نامش مبر، چو در دلم اوست
زيان چگونه زبان در دهان تواند داشت
نماند از مه و خورشيد نازنين مرا
حيات باد که او جايشان تواند داشت
متاع عمر که بر باد مى رود از دست
مگر که لشکر رطل گران تواند داشت
عنايتى بکن، اى دوست، بنده خسرو را
سر نياز بر آن آستان تواند داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید