شماره ٢٩٩: چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرفت

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرفت
گر عشوه اينست جان و جهان مى توان گرفت
رويت به زلف، بس دل و جانها که صيد کرد
اين گل به دام خويش چه خوش بلبلان گرفت
هر تير غمزه اى که بينداخت بر دلم
دل چون الف ميانه جانش روان گرفت
در گريه نام زلف تو بگذشت بر زبان
گريه گره ببست و ز حيرت زبان گرفت
جانم زبان تست درو هست هم سخن
گفتى نمى توان که نباشد، به جان گرفت
خلق رقيب بسته شد از رغبت تنم
اى واى بر سگى که به حلق استخوان گرفت
سلطان ملک عشق تو خسرو به حکم شد
تا سوى بى نشانى رويت نشان گرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید