شماره ٢٩٤: جانا، کرشمه تو ره عقل و دين زده ست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
جانا، کرشمه تو ره عقل و دين زده ست
فرياد ازان کرشمه که راهم چنين زده ست
فتنه به گوشه هاى دو چشمت نهان شده
آفت به کنجهاى دهانت کمين زده ست
مارى ست گرد عقرب زين حلقه جسته اى
آن جعد به حلقه حلقه که در زير زين زده ست
تا باد برد بوى تو در باغ پيش سرو
از ياد لاله زار کله بر زمين زده ست
از بهر آن که لاف جمال تو مى زند
صد بار باد بر دهن ياسمين زده ست
گفتم به دل که بر تو که زد ناوک جفا
سوى تو کرد اشارت پنهان که اين زده ست
چشم تو راى زد که کشد بنده را به ظلم
انصاف مى دهم که چه راى متين زده ست
خسرو، تو کيستى که در آيى در اين شمار
کاين عشق تيغ بر سر مردان دين زده ست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید