اى سر کشيده از من، سر کشم به پيشت
گر از طريق خويشى بينم از آن خويشت
ماييم و غنچه دل موقوف بند عشقت
کو باد تا بگويد احوال من به پيشت
نتوان به شرح دادن با صد جريده گل
حسنى ز وصف رويت، وصفى ز شرح پيشت
تا داده از لب تو دل را گل انگبينى
زنبور جان من شد مژگان همچو نيشت
چون بينمت به ناگه، خواهم که جاى سازم
در سينه فگارم اندر درون ريشت
لطفى به بنده خسرو از تير غمزه تو
آماج کرد سينه، بيرون نشد ز کيشت