شماره ٢٣٩: اى خوش آن وقت که ما را دل بى غم بوده ست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اى خوش آن وقت که ما را دل بى غم بوده ست
خاطر از وسوسه عشق فراهم بوده ست
لذت عيش و طرب جمله برفت از کامم
خورشم گويى پيوسته همين غم بوده ست
دل ندارم غم جانان ز چه بتوانم خورد
پيش ازين گر چه غمى بود، دلى هم بوده ست
دوش من بودم و تنهايى و در مجلس درد
نقل ياد تو، دمى اشک دمادم بوده ست
کس چه داند که چه رفت از غم تو بر من دوش
از شب تيره خبر پرس که محرم بوده ست
صبر را داد دل آواز، چو طاقت برسيد
دم نزد، گويى ازان جانب عالم بوده ست
ديده ام خوب بسي، ليک چو تو کم ديدم
عشق بوده ست مرا، ليک چنين کم بوده ست
عيسى جانى و يک رز دمم مى دادى
زندگانيم که بوده ست، همان دم بوده ست
يک شبى شربت لب بخش به مسکين خسرو
صد شب از وسوسه هجر تو در هم بوده ست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید