شماره ٢٣٤: هر کس آنجا که مى و شاهد و گلشن آنجاست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
هر کس آنجا که مى و شاهد و گلشن آنجاست
من همانجا که دل گشمده من آنجاست
هر شب، اى غم، چه رسى در طلب دل اينجا
آخر آن سوخته سوخته خرمن آنجاست
گم شده جان به شب تيره و چشمم به ره است
هم بران بام که خود آن مه روشن آنجاست
گفتي، اى دوست که بگريز و ببر جان زين کوى
چون گريزم که گروگان دل دشمن آنجاست
سر محراب ندارم، من و کويت پس ازين
که بت و بتکده گبر و برهمن آنجاست
شب نگنجيدم در جامه که گفت از تو صبا
که منم جان غريبى و مرا تن آنجاست
ماند در ناله هم اندر غم تو خسرو، ازآنک
بلبل اينجاست، وليکن گل و سوسن آنجاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید