شماره ٢٢١: شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست
باده روشن و رخساره دلخواه کجاست
آتش اينک دل و مى گريه خونين، تن من
خرگه گرم، ولى ماه سحرگاه کجاست
دى همى رفت و ز بس ديده که غلتيد به خاک
گفت، يا رب که کجا پاى نهم، راه کجاست
هر شب، اى ديده که بر چرخ ستاره شمرى
جان من عزم سفر کرد، بگو راه کجاست
من برآنم ز زنخدانت که بر چاه افتم
يک زمان ترک زنخ گير، بگو راه کجاست
ماه من کور شد اين ديده زبيدارى شب
آخر از زلف نپرسى که سحرگاه کجاست
دى همى رفت و زبس ديده که غلتيد به خاک
گفت، يارب که کجا پاى نهم، راه کجاست
هر شب، اى ديده که بر چرخ ستاره شمرى
جان من عزم سفر کرد، بگو راه کجاست
من برآنم ز زنخدانت که بر چاه افتم
يک زمان ترک زنخ گير، بگو راه کجاست
ماه من کور شد اين ديده زبيدارى شب
آخر از زلف نپرسى که سحرگاه کجاست
گفتى از طره کوته شب تو روز کنم
اى بريده سرم آن طره کوتاه کجاست
پيش ازين کردمى از آه دل خود خالى
دل کزان مانده کنون طاقت آن آه کجاست
عزم ره دارد خسرو ز پى توبه عشق
توشه اينک غم دل، بارگه شاه کجاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید