شماره ٢٠٣: آن که زلف و عارض او غيرت روز و شب است

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
آن که زلف و عارض او غيرت روز و شب است
جان من از مهر و ماه روش هر دم در تب است
رشک عناب است يا خود پسته خندان او
سيب سيمين است خود يا آن ترنج غبغب است
باز ابر چشم من بسيار باران شد، مگر
ماه خرمن سوز من امشب به قلب عقرب است؟
بس که فريادم شب هجران به گردون مى رود
قدسيان را از تظلم کار يارب يارب است
مى شمارم هر شبى اختر از آب چشم و صبح
نيست روشن کاختر بختم کدامين کوکب است
ساقيا، بر لب رسان جامى و آنگه ده به ما
زانکه ما را چون قدح از تشنگى جان بر لب است
ترک هر مذهب گرفتم، زانکه نزد پير دير
ذکر مذهب لاابالى زاختلاف مذهب است
ما و مجنون در ازل نوشيده ايم از يک شراب
در ميان ما ازان رو اتحاد مشرب است
لاف دانايى مزن خسرو مگر ديوانه اى
در دبستانى که پير عقل طفل مکتب است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید