شماره ١٧٥: آنجاست دل من و هم آنجاست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
آنجاست دل من و هم آنجاست
کان کج کله بلند بالاست
خوابش ديديم دوش و مستيم
کان خواب هنوز در سر ماست
آهسته رو، اى صبا، بدان بام
کان مست شبانه من آنجاست
رحمى نکند بر اين دل پير
يارى که چو بخت خويش برناست
از دوزخ، اگر نشان بپرسند
من گويم خوابگاه تنهاست
مى کش که به هر چهار مذهب
خونم هدرست و خانه يغماست
گفتند دلت خوش است، آرى
در گونه روى بنده پيداست
خون مى کنى و خبر ندارى
بيچاره کسى که ناشکيباست
خسرو، جان ده که اندرين راه
کارى به سخن نمى شود راست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید