شماره ١٢٩: تا بر سر بازار به مستى قدمش رفت

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
تا بر سر بازار به مستى قدمش رفت
بس خرمن مردان که به باد ستمش رفت
هر صبر و سلامت که دل سوخته را بود
اندر شکن سلسله خم به خمش رفت
يوسف چو گذر کرد به بازار جمالش
هر مايه که او داشت به هفده درمش رفت
يک روز به شادى وصالش نرسانيد
آن عمر گرانمايه که ما را به غمش رفت
آلوده نشد هيچ گهى دامن نازش
زان خون عزيزان که به زير قدمش رفت
بسيار سرافگنده به شمشير سياست
اى دولت آن سر که به تيغ کرمش رفت
رفت از قلم حکم که در عشق رود جان
القصه، همان رفت که اندر قلمش رفت
جان ديد چو خونريزى سلطان خيالش
بستد کفن و تيغ به زير علمش رفت
بر ياد وى امشب شب خسرو به درازى
کوتاه نشد، گر چه مهى بيش و کمش رفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید