شماره ١٢٤: اى ترک کمان ابرو، من کشته ابرويت

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اى ترک کمان ابرو، من کشته ابرويت
ملک همه چين و هند، ندهم به يکى مويت
وقتى به طفيل گوى بنواز سرم آخر
تا چند به هر زخمى حسرت خورم از کويت
گفتى که بدين سودا غمناک چه مى گردى
آواره دلى دارم در حلقه گيسويت
مسجد چه روم چندين، آخر چه نمازست اين
رويم به سوى قبله دل جانب ابرويت
شبها همه کس خفته جز من که به بيدارى
افسانه دل گويم در پيش سگ کويت
گه نام گلى گويم، گه نام گلستانى
زينگونه در اندازم هر جا سخن از رويت
بوى گل ازين پيشم در باغ نمودى ره
بادى نوزيد از تو گمره شدم از بويت
جان در طلبت همره تا باز رهد زين غم
فرياد که بادى هم نايد گهى از سويت
پيش تو بگو کاى بت سوزند چو هندويم
بر آينه ريز آنگه خاکستر هندويت
سر در خم چوگانت راضى ست بدين خسرو
آن بخت کرا کارد سر در خم بازويت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید