شماره ٨٩: وقتى اندر سر کويى گذرى بود مرا

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
وقتى اندر سر کويى گذرى بود مرا
وندران کوى نهانى نظرى بود مرا
جان به جايست، ولى زنده نيم من، زيرا
مايه عمر به جز جان دگرى بود مرا
مست گشتم که شبش ديدم و در خواب هنوز
به گه صبح ز مستى اثرى بود مرا
همه کس را خور و خواب و من بيچاره خراب
اى خوشا وقت که خوابى و خورى بود مرا
به ازين بودم ازين پيش، اگر هيچ نبود
بارى از جنس صبورى قدرى بود مرا
بارى از ديده مريزيد گلابى که به عمر
لذت از عشق همين درد سرى بود مرا
هيچ ياد آمدت، اى فتنه که وقتى زين پيش
عاشق سوخته در به درى بود مرا
خواستم دى که نمازى بکنم پيش خيال
ليک آلوده به دامان جگرى بود مرا
هيچ کس نبود کاندک غمى او را نبود
ليکن از دولت تو بيشترى بود مرا
نروم پيش که ياد آيى و ديوانه شوى
آنکه گه گه به گلستان گذرى بود مرا
پاسبان روز هم از قصه خسرو بشنود
کامشب از گريه چه ناخوش سحرى بود مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید