شماره ٨٣: گيرم که مى نيرزم من بنده همدمى را

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گيرم که مى نيرزم من بنده همدمى را
آخر به پرسشى هم جاييست مردمى را
غمزه زنان چنين هم بى رحم وار مگذر
دانى که هست آخر جانى هر آدمى را
آن دم که من به يادت ميرم به گوشه غم
روح اللهم نبايد از بهر همدمى را
از جان خويشتن هم رازت نهفته دارم
زيرا که مى نشايد بيگانه محرمى را
از شاخ عيش ما را برگى نماند برجا
گويى خزان در آمد گلزار خرمى را
با هر غمى که آيد راضى شو، اى دل، آن را
ما را نيافريدند از بهر بى غمى را
زان ره که تو گذشتى چون سرو خوش خرامان
خسرو به ياد پايت مى بوسد آن زمى را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید