شماره ٧٠: چو در چمن روى از خنده لب مبند آنجا

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چو در چمن روى از خنده لب مبند آنجا
که تا دگر نکند غنچه زهر خند آنجا
رخ تو ديدم و گفتى سپند سوز مرا
چو جان بجاست چه سوزد کسى سپند آنجا
کسان به کوى تو پندم دهند و در جايى
که ديده روى تو بيند، چه جاى پند آنجا
به خانه تو همه روز بامداد بود
که آفتاب نيارد شدن بلند آنجا
به شانه شست تو مى بافت زلف چون زنجير
مگير سخت که ديوانه ايست چند آن جا
کجا روم که ز کوى تو هر کجا که روم
رسد زجعد کمندت خم کمند آنجا
ز زلفش آمدي، اى باد، حال دلها چيست؟
چگونه اند اسيران مستمند آنجا
بر آستان تو هر کس به رحمتى مخصوص
مگر که خسرو بيچاره دردمند آنجا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید