شماره ١٥: جانم از آرام رفت، آرام جان من کجا

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
جانم از آرام رفت، آرام جان من کجا
هجرم نشان فتنه شد، فتنه نشان من کجا
آمد بهار مشک دم، سنبل دميد و لاله هم
سبزه به صحرا زد قدم، سرو روان من کجا
از گريه ماندم پا به گل وز دوستان گشتم خجل
جان از جهان بگسست و دل، جان و جهان من
در کار غم شد موريم، بى پرده شد مستوريم
تلخ است عيش از دوريم، شکرفشان من کجا
شخصم ضعيف و ديده تر، زان ريسمان و زين گهر
اينک مهيا شد کمر، لاغر ميان من کجا
هر دم جگر، در سوز و تاب، از ديده ريزم خون ناب
اينک مى و اينک کباب، آن ميهمان من کجا
دل رفت در مهمان او گفت آن اويم آن او
گر هست اين دل زان او، آخر از آن من کجا
من جور آن نامهربان دارم ز خاموشى نهان
اويم نيارد بر زبان کان بى زبان من کجا
جان است آن يار نکو، رفته دل خسرو در او
گر دل نرفته است اين بگو، اين گو که جان من کجا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید