شماره ١٣٥: کار ما، بنگر، که خام افتاد باز

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کار ما، بنگر، که خام افتاد باز
کار با پيک و پيام افتاد باز
من چه دانم در ميان دوستان
دشمن بد گو کدام افتاد باز؟
اين همى دانم که گفت و گوى ما
در زبان خاص و عام افتاد باز
عاشق ديوانه نامم کرده اند
بر من آخر اين چه نام افتاد باز؟
روز بخت من چو شب تاريک شد
صبح اميدم به شام افتاد باز
توسن دولت، که بودى رام من
آن هم اکنون بدلگام افتاد باز
باز اقبال از کف من بر پريد
زاغ ادبارم به دام افتاد باز
مجلس عيش دل افروز مرا
باطيه بشکست و جام افتاد باز
در گلستان مى گذشتم صبحدم
بوى يارم در مشام افتاد باز
در سر سوداى زلفش شد دلم
مرغ صحرايى به دام افتاد باز
تا بديدم عکس او در جام مى
در سرم سوداى خام افتاد باز
تا چشيدم جرعه اى از جام مى
در دلم مهر مدام افتاد باز
من چو از سوداى خوبان سوختم
پس عراقى از چه خام افتاد باز؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید