شماره ١٣٤: از غم عشقت جگر خون است باز

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از غم عشقت جگر خون است باز
خود بپرس از دل که او چون است باز؟
هر زمان از غمزه خونريز تو
بر دل من صد شبيخون است باز
تا سر زلف تو را دل جاى کرد
از سراى عقل بيرون است باز
حال دل بودى پريشان پيش ازين
نى چنين درهم که اکنون است باز
از فراق تو براى درد دل
صد بلا و غصه معجون است باز
تا جگر خون کردي، اى جان، ز انتظار
روزى دل، بى جگر خون است باز
از براى دل ببار، اى ديده خون
زان که حال او دگرگون است باز
گر چه مى کاهد غم تو جان و دل
ليک مهرت هر دم افزون است باز
من چو شادم از غم و تيمار تو
پس عراقى از چه محزون است باز؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید