شماره ٤٤٠: غنچه را راه در آن چاک گريبان ندهى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
غنچه را راه در آن چاک گريبان ندهى
به کف طفل نوآموز گلستان ندهى
دست بيعت به گل داغ چو دادي، زنهار
فرصت بند گشودن به گريبان ندهى
مى خورد شهر به هم گر تو ستمگر يک روز
سيل زنجير جنون سر به بيابان ندهى
سينه بر سينه خم گر چو فلاطون بنهى
خشت خم را به کتب خانه يونان ندهى
از دلت چشمه زمزم نبرد گرد ملال
اگر از آبله آبى به مغيلان ندهى
گر به صحراى تعلق گذر افتد ناچار
خار را فرصت گيرايى دامان ندهى
مى چکد شور قيامت ز شکرخنده او
دل مجروح به آن پسته خندان ندهى
اى فلک در گذر از قسمت ما، شرم بدار
چند در کاسه خود دست به مهمان ندهي؟
نان و دندان به هم ار مى دهيم احسان است
چند نان بخشيم اى سفله و دندان ندهي؟
صائب از سوختگى گر به سرت دودى هست
مشت خاک سيه هند به ايران ندهى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید