غزل شماره ۶۳۳

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى نهان از ديده و در دل عيان
از جهان بيرون ولى در قعر جان
هر کسى جان و جهان مى خواندت
خود تويى از هر دو بيرون جاودان
هم جهان در جانت مى جويد مدام
هم ز جان مى جويدت دايم جهان
تو جهاني، ليک چون آيى پديد
نه که جاني، ليک چون گردى نهان
چون پديد آيى چو پنهانى مدام
چون نهان گردى چو جاويدى عيان
هم نهانى هم عيانى هر دويى
هم نه اينى هم نه آن هم اين هم آن
جان ز پنهانى تو در داده تن
تن ز پيدايى تو جان بر ميان
جان چو بى چون است چون آيد به راه
تن چو در جوش است چون يابد نشان
چون ز تو جان نفى و تن اثبات يافت
زين دو وصفند اين دو جوهر در گمان
هر دو گر بى وصف گردند آنگهى
قرب بى وصفيت يابند آن زمان
ز اشتياق در وصلت چون قلم
مى روم بسته ميان بر سر دوان
من نيم تنها که ذرات دو کون
جان فشانند اين طلب را جان فشان
آن چه جويم چون نيايد در طلب
زان چه گويم چون نيايد در بيان
بر زبانم چون بگردد نام وصل
پر زبانه گرددم حالى زبان
شرح اين اسرار از عطار خواه
او بگفت اسرار کو اسراردان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید