شماره ٦٤٤: بس است تيغ تغافل من بلاجو را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بس است تيغ تغافل من بلاجو را
مکن به خون من آلوده تيغ ابرو را
کجاست جاذبه طالع سليماني؟
که آورد به سراى من آن پريرو را
چو داغ لاله به خون کعبه غوطه زد آن روز
که غمزه تو کمر بست تيغ ابرو را
کناره کردن مجنون ز خلق، تعليمى است
که مى توان به نگه رام کرد آهو را
کسى سرآمد گلزار غنچه خسبان است
که بشکند سرش از بار درد، زانو را
نهال قامت چابک سوار من تيرى است
که هست خانه زين، خانه کمان او را
ملايمت سپر و جوشن ضعيفان است
ز زخم تيغ خطر نيست خامه مو را
اگر نه رتبه نظم است، از چه رو صائب
مقام بر سر چشم است بيت ابرو را؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید