شماره ٢٤٨: چون خامه از ضعيفى افلاک دستگاهم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
چون خامه از ضعيفى افلاک دستگاهم
صد رنگ لفظ و معنى باليده در پناهم
هر چند چون حبابم بيدستگاه قدرت
تسخير عالم آب تر کيست از کلاهم
اقبال بينوائى چندين فتوح دارد
دست تهى کليديست در پنجه سياهم
غافل مباش چون شمع از ناتوانى من
صد انجمن زخود رفت بر دوش اشک آهم
در بارگاه همت سرگرميى ندارد
هنگامه گدائى يعنى دماغ شاهم
اى جرأت فضولى تا کى سر تماشا
چون دل زچشم حيران چاهست پيش راهم
آينه را زجوهر تمهيد دور باشست
آخر غبار آن خط شد رهزن نگاهم
در سرکشى دوتايم در ناله بينوايم
با هر چه برنيايم عجز است عذرخواهم
تصوير انتظارم از راحتم مپرسيد
در خواب بيخودى هم چشمم نشد فراهم
چون سايه ام سراپا تمثال تيره روزى
ديگر چه وانمايد آينه سياهم
بايد چو موج گوهر آسوده خاک گشتن
از عافيت مپرسيد در منزلست راهم
اى آرزو مشوران بيهوده اشک ما را
مينا شکسته ئى چند آسوده اند با هم
(بيدل) سراغ رنگم از گرد آه درياب
در گردباد محو است پرواز برگ کاهم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید