شماره ٨٤: آمدم طرح بهار تازه ئى انشا کنم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
آمدم طرح بهار تازه ئى انشا کنم
يکدو گلشن بشگفم چشمى برويت وا کنم
از فسردن هر بن مويم مزار حيرتست
زان تبسمها جهانى مرده را احيا کنم
در خمارآباد امکان ساغر ديگر کجاست
التفاتى واکشم زانچشم و مستيها کنم
غنچه خرمن ميکند شوقم زمين تا آسمان
بوسه وارى گر بخاک آستانت جا کنم
فکر آنقامت جهانى را بلند آوازه کرد
رخصت نازى که منهم مصرعى رعنا کنم
شرم حسنم ساغر تکليف چندين بيخوديست
بر قفا افتم چو مژگان گر مژه بالا کنم
در شکايت نامه ام چون کاغذ آتش زده
نقطه پر پيدا کند تا نامه بر پيدا کنم
نازپرورد تغافل خانه يکتائيم
هر کجا آئينه ئى را بينم استغنا کنم
قطره اشکى بطوفان آورم کز حسرتش
تشنه کامى را صداى ساغر دريا کنم
عشق (بيدل) گر بساط نازم آرايد چو شمع
آنقدر گردن کشم از خود که سر را پا کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید