درد اگر دارى دوا از خود بجو
هر چه مى جوئى چو ما از خود بجو
تشنه گردى سوبسو جوياى آب
غرق بحرى آب را از خود بجو
رو فنا شو تا بقا يابى از او
چون شدى فانى بقا از خود بجو
از خودى تا چند گوئى با خدا
خود رها کن رو خدا از خود بجو
گنج در کنج دل ويران ماست
گنج اگر خواهى بيا از خود بجو
صورت و معنى و جام و مى توئى
حاصل هر دو سرا از خود بجو
نعمت اللهى و نامت عمرو و زيد
نعمت الله را بيا از خود بجو