شماره ١٤٠: جمعى که ره به چشم و دل سير برده اند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
جمعى که ره به چشم و دل سير برده اند
بى چشم زخم راه به اکسير برده اند
با صبح خوش برآى که غفلت گزيدگان
زهر از عروق دل به همين شير برده اند
پيران کار ديده درين راه پر خطر
با قد چون کمان سبق از تير برده اند
افتند در بهشت به دوزخ اگر روند
جمعى که شرمسارى تقصير برده اند
دزديده اند مار به افسون ز مارگير
آنان که مال خلق به تزوير برده اند
مشکل کنند دست به يک کاسه با خسيس
جمعى که دست در دهن شير برده اند
از استخوان سوخته بسيار صادقان
از راه صدق فيض طباشير برده اند
پهلو تهى ز موجه ريگ روان کنند
ديوانگان که زحمت زنجير برده اند
چون روبرو شوند به قاتل جماعتى
کز خون گرم آب ز شمشير برده اند
آنان که در مقام رضا ايستاده اند
سر چون هدف به زير پر تير برده اند
بر صبر خود مناز که رخهاى لاله گون
بسيار رنگ از رخ تصوير برده اند
صائب بگير دامن پيران که اهل درد
فيض مسيح از نفس پير برده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید