شماره ١٣٩: جمعى که بار درد تو بر دل نهاده اند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
جمعى که بار درد تو بر دل نهاده اند
چون راه سر به دامن منزل نهاده اند
در دامن مراد دو عالم نمى زنند
دستى که عاشقان تو بر دل نهاده اند
پاکند ازان ز عيب نکويان که پيش رو
چندين هزار آينه دل نهاده اند
اين خواب راحتى که به درويش داده اند
با تاج وتخت شاه مقابل نهاده اند
جمعى که واقفند ز خوى تو همچو شمع
از سر گذشته پاى به محفل نهاده اند
عذر به خون تپيدن خود کشتگان عشق
برگردن مروت قاتل نهاده اند
رم مى کند ز سايه ديوانه کوه غم
اين بار را به مردم عاقل نهاده اند
سير بهشت در گره غنچه مى کنند
آنان که دل به عقده مشکل نهاده اند
بر جبهه منور خورشيد داغ عشق
مهر نبوتى است که بر گل نهاده اند
از ملک بى نشان به فلاخن نهد ترا
سنگى که در ره تو ز منزل نهاده اند
حال گهر مپرس که از گوش ماهيان
مهر سکوت بر لب ساحل نهاده اند
چون ناله جرس تهى از خويش گشتگان
گستاخ رو به دامن محمل نهاده اند
صائب اسير کشمکش عقل گشته اند
جمعى که پا برون ز سلاسل نهاده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید