شماره ٢٧: خط تو تيغ به رخسار آفتاب کشيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
خط تو تيغ به رخسار آفتاب کشيد
هزار حلقه به گوشش ز پيچ وتاب کشيد
ز خط چگونه کنم ترک آن لب ميگون
که مى توان عرق از درد اين شراب کشيد
ز خط حضور دل داغ ديده مى داند
به سايه رخت خود آن کس کز آفتاب کشيد
به پيچ وتاب ازان زلف او سرآمد شد
که پيش موى ميان مشق پيچ وتاب کشيد
به زخمى از دم تيغ تو سرفراز نشد
اگر چه جاذبه من ز آهن آب کشيد
کباب همت مردانه زليخايم
که يوسف از چه کنعان به جاى آب کشيد
شدم مقيد دنيا ز تشنه چشميها
به دام خويش مرا موجه سراب کشيد
بود بجا ز سخن آبرو طمع کردن
اگر توان ز گل کاغذى گلاب کشيد
ز پيچ تاب مکش سر چو بيدلان صائب
که رشته را به گهر سر ز پيچ وتاب کشيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید