تردد از دل بى آرزو نمى آيد
چو پاى خفته ز من جستجو نمى آيد
اگر رسد به لبم جان ز تنگدستيها
ز من فروختن آبرو نمى آيد
نهفته گنجى اگر نيست در خرابه من
چرا سرم به عمارت فرونمى آيد
چو تنگ حوصلگان دور مگذران از خود
که آب رفته در اينجا به جونمى آيد
مگر عقيق تو گردد سهيل چهره من
که رنگم از مى لعلى به رو نمى آيد
به خوى نازک آيينه آشنا شده است
دگر ز طوطى من گفتگو نمى آيد
نهان نگردد صائب چو عشق صادق شد
علاج سينه من از رفو نمى آيد