شماره ١٩٠: هزار بار درآيم اگر به خانه دوست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
هزار بار درآيم اگر به خانه دوست
به کوچه غلط اندازدم بهانه دوست
چنين که شوق مرا بيقرار ساخته است
عجب که دل بنشيند مرا به خانه دوست
فسانه اى است که افسانه خواب مى آرد
به چشم خواب نمک مى زند فسانه دوست
ز باده طبع ستم دوست مهربان نشود
ز آب، رنگ نبازد گل بهانه دوست
فغان که شرم محبت امان نداد مرا
که بوسه اى بربايم ز آستانه دوست
به خال، چشم سيه ساختم ندانستم
که دام مکر نهفته است زير دانه دوست
تلاش بيهده اى مى کند سر خورشيد
فتاده است بلند، آستان خانه دوست
به صبر خويش مکن تکيه از غرور که طور
سپندوار به رقص آمد از ترانه دوست
به چشم همت سرشار چون دو دست تهى است
متاع هر دو جهان در قمارخانه دوست
مرا به خاک در دوست آشنايى نيست
به آشنايى دل مى روم به خانه دوست
ز شغل عشق چه انديشه مى کنى صائب؟
خمار صبح ندارد مى شبانه دوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید