شماره ١٦٢: کسى به زير فلک دست بر قضا دارد

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کسى به زير فلک دست بر قضا دارد
که اعتکاف به سر منزل رضا دارد
مريض شوق کى انديشه دوا دارد
شهيد عشق کجا فکر خون بها دارد
به دور لعل مى آلود دوست دانستم
که باده اين همه کيفيت از کجا دارد
ز خاک ميکده در عين بى خودى ديدم
همان خواص که سرچشمه بقا دارد
من و صراحى من بعد ازين و نغمه نى
که هم نشينى صافى دلان صفا دارد
سزاى آن که زدم لاف عاشقى همه عمر
اگر که تيغ زنندم به فرق جا دارد
حکايت غم جانان بپرس از دل من
که آشنا خبر از حال آشنا دارد
مرا دلى است که از درد عشق رنجور است
ترا لبى است که سرمايه شفا دارد
يکى ز جمع پراکندگان عشق منم
که عقده بر دل از آن جعد مشکسا دارد
يکى ز خيل ستم پيشگان حسن تويى
که نامرادى عشاق را روا دارد
به راه عشق بنازم دل فروغى را
که با وجود جفايت سر وفا دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید