شماره ١٢٦: چنين که تو سمرى اى پسر بشيرينى

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چنين که تو سمرى اى پسر بشيرينى
بدور تو نکند کس نظر بشيرينى
شکرفشان لب تو ديد و شد بجان مايل
دلم بسوى تو همچون جگر بشيرينى
اگر ز لعل تو بودى نشان در اول عهد
چگونه نام گرفتى شکر بشيرينى
جهان بدور تو شيرين شود چو آب از قند
چرا دهند بدور تو زر بشيرينى
رهى که تلخى هجر تو داشت کام دلش
نداشت رغبت ازين بيشتر بشيرينى
ترا کنار گرفت و در آن ميان ناگاه
لب تو ديد و فرو برد سر بشيرينى
دگر بمأمن اصلى خود چگونه رسد
هر آن مگس که بيالود پر بشيرينى
ز حسرت تو چو شمع از نگين اثر پذرفت
چو دادم از لب لعلت خبر بشيرينى
دل مرا بتو از جمله ميل بيشترست
که ميل طفل بود بيشتر بشيرينى
بپيش صادر و وارد حکايت تو کنم
بسنده کرده ام از ماحضر بشيرينى
ز شعر خود غزلى نزد يار بردم و گفت
يکى بچشم رضا در نگر بشيرينى
چو مى روى بسفر شعر بنده با خود بر
که طبع ميل کند در سفر بشيرينى
جواب داد که با اين همه شکر که مراست
کى التفات کنم من دگر بشيرينى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید