کسى که شمع جمال تو در نظر دارد
ز آتش دل پروانه کى خبر دارد
ز مرهمش نشود سود دردمندى را
که زخم کارى تيغ تو بر جگر دارد
ز بيقرارى زلفت قرار يافت دلم
به زير سايه او زان سبب مقر دارد
فضيلتى که جمال تراست بر خورشيد
فضيلتى ست که خورشيد بر قمر دارد
چه طوطى است خط سبزت، اى پريچهره؟
که تکيه بر گل و منقار بر شکر دارد
ز سوز عشق توام آتشى ست در سينه
که اشک ديده چون ناردان شرر دارد
ز آتش دل آشفتگان حذر مى کن
که دود خاطر خسرو بسى اثر دارد