شماره ٢٢٦: چشم خرد آئينه جام مى ناب است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چشم خرد آئينه جام مى ناب است
ابروى سخن در شکن موج شراب است
آگاهى دل ميطلبى ترک هنر گير
کز جوهر خود بررخ آئينه نقابست
بيتاب فنا آنهمه کوشش نپسندد
شبگير شررها همه يک لحظه شتابست
عارف بخدا ميرسد از گردش چشمى
در نيم نفس بحر هم آغوش حباب است
کيفيت طوفانکده گريه مپرسيد
در هم نم اشکم دو جهان عالم آبست
اين بحر گداز جگر سوخته دارد
آبيکه تو دارى بنظر اشک کبابست
چون سکه دولت بکسى نيست مسلم
پيداست که هر نقش نگين نقش برآبست
خوش باش که در ميکده نشه تحقيق
مينائى اگر هست همان رنگ شرابست
بى جنبش دل راه بجائى نتوان برد
يکسر جرس قافله موج حبابست
در محفل قانون نواسنجى عشاق
گو شيکه ادا فهم نشد گوش ربابست
تا سرمه نکشتيم بچشمش نرسيديم
در بزم خموشان نفس سوخته بابست
دل چيست که با خاک برابر نتوان کرد
بيروى تو تا خانه آئينه خرابست
دانش همه غفلت شود از عجز رسائى
چون تار نظر کوتهى آرد رگ خوابست
(يدل) اگر افسرده دلى جمع کتب کرد
در مدرسه دانش ما جلد کتابست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید