شماره ٢٢٧: چشم واکن حسن نيرنگ قدم بى پرده است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چشم واکن حسن نيرنگ قدم بى پرده است
گوش شو آهنک قانون عدم بى پرده است
معنى ئى کز فهم آن انديشه در خون ميطپد
اين زمان در کسوت حرف و رقم بى پرده است
آنچه ميدانى منزه زاعتبار بيش و کم
فرصتت بادا که اکنون بيش و کم بى پرده است
گاه هستى در نظر داريم و گاهى نيستى
بيش ازينها نيست گر آرم ورم بى پرده است
از مداراى فلک غافل نبايد زيستن
زخم اين شمشير ناپيدا و خم بى پرده است
خواه انگشت شهادت گير و خواهى زينهار
از غبار عرصه ما يک علم بى پرده است
مدعا محو است از اظهار مطلب دم مزن
از زبان خامش سايل کرم بى پرده است
هر چه انديشى به تحريم زبانت داده اند
تا قلم لغزيدنى دارد رقم بى پرده است
غير آثار عبارت حايل تحقيق نيست
گر تو برخيزى در دير و حرم بى پرده است
شرم دار از لفظ گر ميخواهى از معنى سراغ
از صمد تا کى نشان جستن صنم بى پرده است
حيف از آن چشميکه مژگانش نقاب آرا شود
جلوه ها آئينه و آئينه هم بى پرده است
دعوى تحقيق در هر رنگ دارد انفعال
بر جبين هر که خواهى ديدنم بى پرده است
هوش کو (بيدل) که اسرار ازل فهمد کسى
هر که جز بى پردگى پيداست کم بى پرده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید