عاقبت سيد ما سوى مغان خواهد شد
به سراپرده ميخانه روان خواهد شد
گر بگويند که فرما و بيا مستانه
زند انگشت و خوشى رقص کنان خواهد شد
آفتابى است که از مشرق جان مى تابد
گرچه از ديده ما باز نهان خواهد شد
همه عالم چو بود آينه حضرت او
در همه آينه بر خود نگران خواهد شد
عين ما آب حيات است و حبابش خوانند
زود بينند که بى نام و نشان خواهد شد
جام مى آمد و آورد پيام ساقى
که دمى همدم ما شو که چنان خواهد شد
صحبت سيد سرمست غنيمت مى دان
که درين يک دو سه روزى ز جهان خواهد شد