شماره ٢٠٨: تن همچو تخت شاه است دل گوئيا سرير است

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
تن همچو تخت شاه است دل گوئيا سرير است
اين پادشاه بروى سلطان تخت گير است
عشق است شاه عادل برتخت دل نشسته
اين عقل کامل ما آن شاه را وزير است
گشته است بلبل مست نالان به عشق آن گل
در بوستان ما بين گلهاى بى نظير است
هر بى خبر چه داند معشوق عاشقان را
از عشق حق تعالى اين جان ما خبير است
سلطان وقت خود را خواهى که بازيابى
بنگر گداى ما را درويشکى فقير است
آئينه اى است روشن در وى جمال ساقى
جام جهان نمايم از نور او منير است
درعين نعمت الله بنگر به چشم معنى
کاين صورت لطيفش بس خوب و دلپذير است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید