ملک جان در ولايتى دگر است
تخت دل در حمايتى دگر است
قول مستانه اى که ما گوئيم
بشنو او را حلاوتى دگر است
دلبران در جهان فراوانند
حسن ما را ملاحتى دگر است
عاقلان را نهايتى است ولى
عاشقان را نهايتى دگر است
وحده لا شريک له مى گو
کاين سخن از روايتى دگر است
در خرابات رند سرمستيم
ذوق ما ذوق وحالتى دگر است
نعمت الله خدا به ما بخشيد
اين عنايت عنايتى دگر است