درد دردش نوش کن گر صاف درمان بايدت
جان فدا کن همچو ما گر وصل جانان بايدت
گر عطاى شاه مى خواهى گدائى کن چو ما
بندگى کن بر درش گر قرب سلطان بايدت
در سواد کفر زلفش نور ايمان رو نمود
ظلمت کفرش بجو گر نور ايمان بايدت
بايدت چون گوى گرديدن به سر در کوى دوست
گر ز دست پادشه انعام چوگان بايدت
گرهواى کعبه دارى از بيابان رو متاب
رنج بايد برد اگر گنج فراوان بايدت
آرزوى باده دارى ساقى مستى طلب
با خضر همراه شو گر آب حيوان بايدت
جام مى شادى روى نعمت الله نوش کن
همدم ما شو دمى گر ذوق رندان بايدت