چشم ما نور خدا بنمايدت
ديده ما بين که تا بنمايدت
درصفاى جام مى ما را نگر
تابه تو مستى ما بنمايدت
گر در اين دريا درآئى همچو ما
عين ما روشن ترا بنمايدت
وام کن از نور رويش ديده اى
تا جمال کبريا بنمايدت
گرتو در کنج فنا ساکن شوى
عاقبت گنج بقا بنمايدت
خودنمائى مى کنى با عاشقان
در دوئى آن يک کجا بنمايدت
نعمت الله جو که نور روى او
آنچه جوئى حاليا بنمايدت