غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
مشاهده در یوتیوب
برای دریافت فال حافظ عضو کانال یوتیوب ما شوید
«سیستان» در غزلستان
فردوسی
«سیستان» در شاهنامه فردوسی
بیاراسته سیستان چون بهشت
گلش مشک سارابد و زر خشت
سر ماه سام نریمان برفت
سوی سیستان روی بنهاد تفت
چو سیندخت و مهراب و پیوند خویش
سوی سیستان روی کردند پیش
وزان روی زال سپهبد به راه
سوی سیستان باز برد آن سپاه
شماساس کز پیش جیحون برفت
سوی سیستان روی بنهاد و تفت
پس آنگه گرفتندش اندر کنار
ره سیستان را برآراست کار
همه سیستان پیش باز آمدند
به رنج و به درد و گداز آمدند
مگر سیستان را پر آتش کنیم
بریشان شب و روز ناخوش کنیم
ره سیستان گیر و برکش بگاه
بهندوستان اندر آور سپاه
برآمد بسی روزگاری بدوی
که خسرو سوی سیستان کرد روی
از ایران ره سیستان برگرفت
ازان کارها مانده اندر شگفت
درم داد وز سیستان برگرفت
سوی بلخ بامی ره اندر گرفت
اگر تخت خواهی ز من با کلاه
ره سیستان گیر و برکش سپاه
سوی سیستان رفت باید کنون
به کار آوری زور و بند و فسون
جز از سیستان در جهان جای هست
دلیری مکن تیز منمای دست
اگر من گریزم ز اسفندیار
تو در سیستان کاخ و گلشن مدار
همه سیستان پاک ویران کنند
به کام دلیران ایران کنند
مرا گفت رو سیستان را بسوز
نخواهم کزین پس بود نیمروز
همی گفت تا کی ازین باژ و ساو
نه با سیستان ما نداریم تاو
همه سیستان زو شود پرخروش
همه شهر ایران برآید به جوش
به یک سال در سیستان سوک بود
همه جامههاشان سیاه و کبود
همه سیستان را بیاراستند
برین بر نهادند و برخاستند
پذیره شدش زال سام سوار
هم از سیستان آنک بد نامدار
یکی شارستان کرد در سیستان
در آنجای بسیار خرماستان