غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
«البرز» در غزلستان
فردوسی
«البرز» در شاهنامه فردوسی
شوم ناپدید از میان گروه
برم خوب رخ را به البرز کوه
چو بگذشت ازان بر فریدون دو هشت
ز البرز کوه اندر آمد به دشت
که یزدان پاک از میان گروه
برانگیخت ما را ز البرز کوه
ببردش دمان تا به البرز کوه
که بودش بدانجا کنام و گروه
برفتم به فرمان گیهان خدای
به البرز کوه اندر آن زشت جای
به پیمان چنین رفت پیش گروه
چو باز آوریدم ز البرز کوه
وزان جا کشیدن سوی زاوه کوه
بران کوه البرز بردن گروه
برو تازیان تا به البرز کوه
گزین کن یکی لشکر همگروه
یکی میل ره تا به البرز کوه
یکی جایگه دید برنا شکوه
مرا رفت باید به البرز کوه
به کاری که بسیار دارد شکوه
مرا گفت رو تا به البرز کوه
قباد دلاور ببین با گروه
چنانم که گویی ز البرز کوه
کنون آمدم شادمان با گروه
تو گفتی جهان سر به سر آهنست
وگر کوه البرز در جوشنست
یکی خانه کرد اندر البرز کوه
که دیو اندران رنجها شد ستوه
به رستم چنین گفت کاووس کی
که از کوه البرز تا برگ نی
تو گفتی یکی بارهی آهنست
وگر کوه البرز در جوشنست
همیبرد هر کس بر سوفزای
تلی گشته چون کوه البرز جای
قباد آنک آمد ز البرز کوه
به مردی جهاندار شد با گروه