حكايت

غزلستان :: سعدی شیرازی :: بوستان
مشاهده برنامه «بوستان سعدی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چو الپ ارسلان جان به جان‌بخش داد
پسر تاج شاهى به سر برنهاد
به تربت سپردندش از تاجگاه
نه جاى نشستن بد آماجگاه
چنين گفت ديوانه‌اى هوشيار
چو ديدش پسر روز ديگر سوار
زهى ملك و دوران سر در نشيب
پدر رفت و پاى پسر در ركيب
چنين است گرديدن روزگار
سبك سير و بدعهد و ناپايدار
چو ديرينه روزى سرآورد عهد
جوان دولتى سر برآرد ز مهد
منه بر جهان دل كه بيگانه‌اى است
چو مطرب كه هر روز در خانه‌اى است
نه لايق بود عيش با دلبرى
كه هر بامدادش بود شوهرى
نكويى كن امسال چون ده تو راست
كه سال دگر ديگرى دهخداست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید