حكايت در اين معنى

غزلستان :: سعدی شیرازی :: بوستان
مشاهده برنامه «بوستان سعدی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
يكى را حكايت كنند از ملوك
كه بيمارى رشته كردش چو دوك
چنانش در انداخت ضعف حسد
كه مي‌برد بر زيردستان حسد
كه شاه ارچه بر عرصه نام آورست
چو ضعف آمد از بيدقى كمترست
نديمى زمين ملك بوسه داد
كه ملك خداوند جاويد باد
در اين شهر مردى مبارك دم است
كه در پارسايى چنويى كم است
نبردند پيشش مهمات كس
كه مقصود حاصل نشد در نفس
نرفته‌ست هرگز بر او ناصواب
دلى روشن و دعوتى مستجاب
بخوان تا بخواند دعائى بر اين
كه رحمت رسد ز آسمان برين
بفرمود تا مهتران خدم
بخواندند پير مبارك قدم
برفتند و گفتند و آمد فقير
تنى محتشم در لباسى حقير
بگفتا دعائى كن اى هوشمند
كه در رشته چون سوزنم پاي‌بند
شنيد اين سخن پير خم بوده پشت
بتندى برآورد بانگى درشت
كه حق مهربان است بر دادگر
ببخشاى و بخشايش حق نگر
دعاى منت كى شود سودمند
اسيران محتاج در چاه و بند؟
تو ناكرده بر خلق بخشايشى
كجا بينى از دولت آسايشي؟
ببايدت عذر خطا خواستن
پس از شيخ صالح دعا خواستن
كجا دست گيرد دعاى ويت
دعاى ستمديدگان در پيت؟
شنيد اين سخن شهريار عجم
ز خشم و خجالت برآمد بهم
برنجيد و پس با دل خويش گفت
چه رنجم؟ حق است اينچه درويش گفت
بفرمود تا هر كه در بند بود
به فرمانش آزاد كردند زود
جهانديده بعد از دو ركعت نماز
به داور برآورد دست نياز
كه اى بر فرازنده‌ى آسمان
به جنگش گرفتى به صلحش بمان
ولى همچنان بر دعا داشت دست
كه شه سر برآورد و بر پاى جست
تو گويى ز شادى بخواهد پريد
چو طاووس، چون رشته در پا نديد
بفرمود گنجينه‌ى گوهرش
فشاندند در پاى و زر بر سرش
حق از بهر باطل نشايد نهفت
ازان جمله دامن بيفشاند و گفت
مرو با سر رشته بار دگر
مبادا كه ديگر كند رشته سر
چو بارى فتادى نگه‌دار پاى
كه يك بار ديگر نلغزد ز جاى
ز سعدى شنو كاين سخن راست است
نه هر بارى افتاده برخاسته‌ست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید