حكايت عابد و استخوان پوسيده

غزلستان :: سعدی شیرازی :: بوستان
مشاهده برنامه «بوستان سعدی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
شنيدم كه يك بار در حله‌اى
سخن گفت با عابدى كله‌اى
كه من فر فرماندهى داشتم
به سر بر كلاه مهى داشتم
سپهرم مدد كرد و نصرت وفاق
گرفتم به بازوى دولت عراق
طمع كرده بودم كه كرمان خورم
كه ناگه بخوردند كرمان سرم
بكن پنبه‌ى غفلت از گوش هوش
كه از مردگان پندت آيد به گوش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید