شماره ١٤٠

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
آن شکارم کز بر تيرسنان ميرويدم
التماس زخم تو از لامکان ميرويدم
حسن ميگويد که من تخمى بيفشانم ولى
تا قيامت روى گرم از آستان ميرويدم
در لبم در عشق تو آن ميهمان دار بلا
کز در و ديوار خيل ميهمان ميرويدم
من کيم رضوان آن جنت که در هر سوى راه
طوبى از فيض نسيم بوستان ميرويدم
بشکنم ناقوس و تسبيحى بدست آرم ولى
چون کنم با اينکه زنار از ميان ميرويدم
مست اين ذوقم که گر مدهوشم و گر هوشمند
شکر درد از زير لب تا مغز جان ميرويدم
بستم اين رازيکه ميدانم زبان و دل ولى
حيف گر بربستن لب صد زبان ميرويدم
پنبه الماس شد عرفى ولى مجروح من
بس که هر دم نيشى از داغ نهان ميرويدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید