ما دست دل ز چشمه بهبود شسته ايم
داغى بزهر داغ نمک سود شسته ايم
دل در دعاى کام نفس برنياورد
اين شعله ننگ نسبت اين دود شسته ايم
آسوده تر حسود که ما از ضمير دل
انديشه زيان و غم سود شسته ايم
بستيم روى سجده زمحراب آرزو
گر درياى از درمعبود شسته ايم
عرفى چو مايه عجز بهر چشمه برده ايم
تا لوح دل ز بود و زنابود شسته ايم