شماره ٧٦

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
هر جا که مست او غمزه زن آن غمزه آئين ميرود
دل مى طپد جان ميچکد سر ميرود دين ميرود
از وعده گاه وصل او هر شام تا غمخانه ام
آرام در خون مى طپد اميد تمکين ميرود
گويا زعيش آباد وصل آمد نسيم مژده
کز خون دل گل ميدمد وز روى غم چين ميرود
گريار شادى هست دل هر گه که نامش ميبرم
بهر چه غم را هر زمان صد گونه نفرين ميرود
خيزد دعائى از لبم کز معبد ناقوسيان
با خلوت حسن قبول آشوب آئين ميرود
عرفى دهد جان راو وجان تلقين کند بهر حلم
کين سست پيمان ما گمان زين حلقه بيدين ميرود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید